سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

معناشناسی واژه قدر در قرآن

 در این نوشتار که هنوز صورت منقحی پیدا نکرده است، معنای واژه «قدر» در آیات قرآن بررسی معناشناسانه شده است. نخست معنای اصلی و ریشه ای آن و سپس وجوه معانی آن در قرآن و در نهایت معنای قدر در سوره قدر بررسی گردیده است.

خلاصه بحث این است که واژه قدر در اصل از  «قِدْر» به معنای دیگ غذا گرفته شده و چون متضمن معانی ضمنی اندازه و قوت و تنگی بوده، به وجوه معانی مختلفی به کار رفته است. قدر ابتدا به معنای اندازه گیری حجمی و بعد به معنای اندازه‏گیری‏های دیگر و در نهایت به مطلق اندازه‏گیری و تقدیر استعمال شده است. خداوند همه اشیاء را اعم از امور انسان و جهان با اندازه و مقدار خلق کرده و نظم بخشیده است. نظر به این که انسان موجودی مختار است و مقدرات حاکم بر او تابع اعمال اوست، خداوند در هر سال مقدرات او را متناسب با اعمال او معین و مقدر می‏کند. در قرآن بیان شده است که این زمان شب قدر ماه رمضان هر سال است و در روایات شب قدر در دهه آخر ماه رمضان اعلان شده است. نظر به این از دیرباز در این شب مردم به عبادت می‏پرداختند و بر اثر عبادت و ارتباط بندگان با خدا فرشتگان نازل می‏شوند و رحمت و نعمت الهی را بر بندگان نازل می‏کنند، این شب دارای قداست شده است و اجداد پیامبر و خود پیامبر قبل از بعثت هر ساله در ماه رمضان در غار حراء معکتف می‏شدند و به عبادت مشغول می‏گردیدند تا این که در شب قدر ماه رمضان سال اول بعثت قرآن بر آن حضرت شروع به نزول کرد.

 

1. معنای اصلی قدر

بررسی معناشناسانه «قدر» نشان می‌دهد آن در اصل از «قِدْر» به معنای دیگ غذا گرفته شده است؛ چنان که در قرآن درباره حضرت سلیمان آمده است که او «قُدُورٍ راسیات» یعنی دیگ‌هایی بزرگی داشت. چنین اظهار نظری مبتنی بر این دیدگاه است که الفاظ در اصل برای مفهومی حسی و جزئی و پیرامونی وضع شده اند و بعد به معانی غیرحسی و کلی به کار رفته اند. 

به نظر می‌رسد، این واژه عربی اصیل باشد؛ چون هم منصرف است؛ یعنی هم کسره و اعراب می‌پذیرد و هم متصرّف یعنی صرف می‌شود و مشتقات دارد. جمع «قِدر» قدور است و «قدرتُ اللحم» یعنی گوشت را در قدر پختم و قدیر یا مقدور به چیزی که در قدر پخته می‌‌شد، می‌گفتند. قدّار یعنی آشپز. به ذبحی که در قدر می‌پزند، نیز قدّار گفته‌اند.

 2. معانی ضمنی قدر

چنان فهمیده می‌شود که «قِدر» به معنای دیگ غذا از معانی ضمنی چندی برخوردار است؛ به همین رو حسب مورد به معانی متفاوتی به کار رفته است. «قِدْر» به لحاظ این که ظرفی بوده و برای پیمانه گرفتن به کار می‌رفته، معنای اندازه‌گیری حجمی هم به خود گرفته است. بعد توسعه معنایی پیدا کرده و به معنای اندازه‌گیری زمانی هم استعمال شده است و بعد معنای عامی یافته و به اصطلاح مشترک معنوی شده و هر نوع اندازه‌گیری و تعیین مقدرات را هم شامل شده است.

3. وجوه معانی قدر

چنان که آمد، «قِدْر» معانی ضمنی متعددی داشته و آن محملی شده است که بر اثر گذشت زمان و کثرت استعمال وجوه مختلفی از معانی پیدا کند که اینک با ذکر شواهد قرآنی به بیان آنها پرداخته می‌شود.

 1. اندازه‌ و اندازه‌گیری

 به اعتبار این که دیگ غذا ظرف و پیمانه‌ای بوده و برای اندازه‌گیری اشیاء هم استفاده می‌شده است؛ نظیر کیل و وزن که به معنای توکیل و توزین هم به کار رفته است.

  الف. اندازه‌گیری حجمی

* أن اعمل سابغات وقدر فی السرد [ سبإ 11 ]؛ ای داود زره‌های آراسته بساز و در زره‌ها اندازه قرار بده.

*قواریرا من فضة قدروها تقدیرا [ انسان 16 ]؛ در بهشت آبگینه‌هایی از نقره که آنها را به اندازه قرار دادند.

* وفجرنا الارض عیونا فالتقى الماء على أمر قد قدر [ قمر 12 ]؛ ما زمین را چون چشمه‌های جوشاندیم تا آن که آب به اندازه‌ای که تعیین شده بود، رسید.

*والارض مددناها وألقینا فیها رواسی وأنبتنا فیها من کل شئ موزون [ حجر 19 ] * وجعلنا لکم فیها معایش ومن لستم له برازقین [ حجر 20 ] * وإن من شئ إلا عندنا خزائنه وما ننزله إلا بقدر معلوم [ حجر 21 ] ؛ و ما زمین را گستردیم و در آن کوه‌ها را افکندیم و در آن هر چیز موزونی را رویاندیم. ما در آن معیشت‌هایی را برای شما و کسانی که شما عهده‌دار روزی آنها نیستید، قرار دادیم. هیچ چیزی (از روزی‌ها) نیست مگر این که خزینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معین نازل نمی‌کنیم.

 ب. اندازه‌گیری طولی

* وجعلنا بینهم وبین القرى التی بارکنا فیها قرى ظاهرة وقدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی وأیاما آمنین [ سبإ 18 ] ؛ و ما میان قوم سبأ و قریه‌هایی که برکت دادیم، قریه‌های های پدیداری را قرار دادیم و در آنها مسیر را به مقدار یک روز راه‌رفتن قرار دادیم و گفتیم: در آنها شب‌ها و روزها با امنیت سیر کنید.

 ج. اندازه‌گیری زمانی

قدر در ابتدا به معنای اندازه حجمی و اندازه حجمی تعیین کردن به کار می‌رفته و بعد به معنای اندازه زمانی و زمان معین کردن نیز استعمال شده است.

* ألم نخلقکم من ماء مهین [ مرسلات 20 ] * فجعلناه فی قرار مکین [ مرسلات 21 ] * إلى قدر معلوم [ مرسلات 22 ] * فقَدَرنا فنعم القادرون [ مرسلات 23 ]؛ آیا شما را از آبی پست نیافریدیم؟ آنگاه تا مدتی معلوم در جایی محکم قرار ندادیم؟ ما اندازه‌گیری کردیم و چه خوب اندازه‌گیری هستیم.

* الله الذی خلق السماوات والارض وما بینهما فی ستة أیام ثم استوى على العرش ما لکم من دونه من ولی ولا شفیع أفلا تتذکرون [ سجدة 4 ] * یدبر الامر من السماء إلى الارض ثم یعرج إلیه فی یوم کان مقداره ألف سنة مما تعدون [ سجدة 5 ]

* تعرج الملائکة والروح إلیه فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة [ معارج 4 ]

* الله یعلم ما تحمل کل أنثى وما تغیض الارحام وما تزداد وکل شئ عنده بمقدار [ رعد 8 ]

 د. اندازه‌گیری انسان

*قتل الانسان ما أکفره [ عبس 17 ] * من أی شئ خلقه [ عبس 18 ] * من نطفة خلقه فقدره [ عبس 19 ] * ثم السبیل یسره [ عبس 20 ] * ثم أماته فأقبره [ عبس 21 ] * ثم إذا شاء أنشره [ عبس 22 ] ؛ کشته باد انسان! چه او را ناسپاس کرده است؟ او را از چه آفریده است؟ او را از نطفه‌ای آفریده و آنگاه او را به اندازه قرار داده است. سپس راه را هموار کرد. سپس او را میراند و در گور کرد. سپس هرگاه که خواهد، او را زنده می‌کند.

* الذی خلق فسوى [ اعلى 2 ] * والذی قدر فهدى [ اعلى 3 ]؛ خدای کسی است که انسان را آفرید و آگاه تسویه کرد. آن که به اندازه قرار داد و آنگاه راهنمایی کرد.

* ألم نخلقکم من ماء مهین [ مرسلات 20 ] * فجعلناه فی قرار مکین [ مرسلات 21 ] * إلى قدر معلوم [ مرسلات 22 ] * فقَدَرنا فنعم القادرون [ مرسلات 23 ]؛ آیا ما شما را از آبی پست نیافریدیم؟ آنگاه تا زمانی معین در جایگاهی محکم قرار دادیم؟ ما اندازه نگه داشتیم. چه خوب اندازه‌نگه داری هستیم!

* نحن قدرنا بینکم الموت وما نحن بمسبوقین [ واقعة 60 ] * على أن نبدل أمثالکم وننشأکم فی ما لا تعلمون [ واقعة 61 ]؛ ما مرگ را میان شما به اندازه قرار دادیم و شما بر ما پیشی نمی‌گیرید که شما را بمیرانیم و امثال شما را بیافرینیم و شما را در جایی که نمی‌دانید، زندگی مجدد بخشیم.

* الله یعلم ما تحمل کل أنثى وما تغیض الارحام وما تزداد وکل شئ عنده بمقدار [ رعد 8 ]؛ خدا می‌داند که هر زنی چه باردار است و رحم‌ها فرو برند و آنچه را که بیافزایند و هر چیزی نزد خدا به اندازه است.

 * فلبثت سنین فی أهل مدین ثم جئت على قدر یا موسى [ طه 40 ]؛ ای موسی! تو در میان مردم مدین سال‌هایی درنگ کردی؛ سپس بر اندازه‌ای آمدی.

 هـ . اندازه‌گیری جهان

* الذی له ملک السماوات والارض ولم یتخذ ولدا ولم یکن له شریک فی الملک وخلق کل شئ فقدره تقدیرا [ الفرقان 2 ]؛ خدا کسی است که ملک آسمان‌ها و زمین را دارد و کسی را به فرزندی نگرفته و همتایی ندارد و هر چیزی را آفریده و به اندازه قرار داده است.

* فالِقُ اْلإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (انعام 96)؛ خداوند شکافنده سپیده‌دم‌هاست و کسی است که شب را آرامگاه و خورشید و ماه را به حساب قرار داده است. این اندازه‌گیری خدای قادر داناست.

* هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ(یونس 5)؛ خدا کسی است که خورشید را روشنایی دهنده و ماه را روشن قرار داد و آن را منازلی معین کرد تا شمار سال ها و حساب را بدانید.                                     

* وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ (39) لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (یس40)؛ و خورشید در حالی که برای محل استقرارش حرکت می کند. آن اندازه‌گیری خدای قادر داناست.   ما ماه را منازلی قرار دادیم تا این که به مانند شاخه‌ خرما برگردد. نه خورشید سزد که به ماه برسد و نه شب که از روز پیش گیرد. هریک در مداری حرکت می‌کنند.  

 * إن ربک یعلم أنک تقوم أدنى من ثلثی اللیل ونصفه وثلثه وطائفة من الذین معک والله یقدر اللیل والنهار علم أن لن تحصوه فتاب علیکم فاقرءوا ما تیسر من القرآن [ مزمل 20 ] ؛ پروردگارت می‌داند که تو و گروهی که با تویند، کمتر از یک سوم یا نصف یا دو سوم از شب را برمی‌خیزید. خدا شب و روز را به اندازه قرار می‌دهد. او دانست که شما هرگز نمی‌توانید آن را احصا کنید، لذا از شما درگذشت. پس اکنون هرچه که میسر است، از قرآن بخوانید.

و. اندازه‌گیری روزی

* وجعل فیها رواسی من فوقها وبارک فیها وقدر فیها أقواتها فی أربعة أیام سواء للسائلین [ فصلت 10 ] * ثم استوى إلى السماء وهی دخان فقال لها وللارض ائتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین [ فصلت 11 ] * فقضاهن سبع سماوات فی یومین وأوحى فی کل سماء أمرها وزینا السماء الدنیا بمصابیح وحفظا ذلک تقدیر العزیز العلیم [ فصلت 12 ]؛ خدا در بالای زمین کوه‌هایی را قرار داد و در آن برکت قرار داد و قوت‌های آن را در چهار روز به اندازه کرد. برای سؤال کنندگان برابر است. سپس به آسمان برابر شد در حالی که دود بود. به آن و زمین گفت: خواه و ناخواه بیایید و در هر آسمانی امرش را وحی کرد و ما آسمان پایین را به چراغ‌هایی آراستیم و از سقوط آنها محفوظ داشتیم. این اندازه‌گیری خدای قادر داناست.

* وأنزلنا من السماء ماء بقدر فأسکناه فی الارض وإنا على ذهاب به لقادرن [ مؤمنون 18 ] ؛ ما آبی از آسمان به اندازه فرود آوردیم و آن را در زمین ساکن کردیم و ما بر بردن آن تواناییم.

* أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها [ رعد 17 ] ؛ خدا از آسمان آبی نازل کرد؛ آنگاه در دره‌هایی به اندازه ظرفیت آنها روان شد.

* والذی نزل من السماء ماء بقدر فأنشرنا به بلدة میتا کذلک تخرجون [ زخرف 11 ]؛ خدایی که از آسمان آبی به اندازه نازل کرد؛ آنگاه ما با آن سرزمین مرده‌ای را زنده کردیم. این‌چنین از قبرها بیرون می‌آیید.

* ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض ولکن ینزل بقدر ما یشاء إنه بعباده خبیر بصیر [ شورى 27 ] * وهو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا وینشر رحمته وهو الولی الحمید [ شورى 28 ] ؛ اگر خدا روزی را برای بندگانش فراخ کند، در زمین سرکشی می‌کنند؛ اما خدا به اندازه‌ای که می‌خواهد، نازل می‌کند. او به بندگانش آگاه و بیناست. او کسی است که باران را می‌فرستد، بعد از آن که نومید شدند و رحمت خودش را می‌پراکند. او دوست ستوده است.

 ز. اندازه‌گیری هلاکت

* إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (49) وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (50) وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (قمر 51)؛ ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم. کار ما نیست جز یک چشم به هم زدن. نظایر شما را هلاک کردیم. آیا پندگیری هست؟

* فما کان جواب قومه إلا أن قالوا أخرجوا آل لوط من قریتکم إنهم أناس یتطهرون [ النمل 56 ] * فأنجیناه وأهله إلا امرأته قدرناها من الغابرین [ النمل 57 ] * وأمطرنا علیهم مطرا فساء مطر المنذرین [ النمل 58 ]

* قالوا إنا أرسلنا إلى قوم مجرمین [ حجر 58 ] * إلا آل لوط إنا لمنجوهم أجمعین [ حجر 59 ] * إلا امرأته قدرنا إنها لمن الغابرین [ حجر 60 ]

 ح. اندازه گیری شرعی

*وإذ تقول للذی أنعم الله علیه وأنعمت علیه أمسک علیک زوجک واتق الله وتخفی فی نفسک ما الله مبدیه وتخشى الناس والله أحق أن تخشاه فلما قضى زید منها وطرا زوجناکها لکی لا یکون على المؤمنین حرج فی أزواج أدعیائهم إذا قضوا منهن وطرا وکان أمر الله مفعولا [ احزاب 37 ] * ما کان على النبی من حرج فیما فرض الله له سنة الله فی الذین خلوا من قبل وکان أمر الله قدرا مقدورا [ احزاب 38 ]

* فإذا بلغن أجلهن فأمسکوهن بمعروف أو فارقوهن بمعروف وأشهدوا ذوی عدل منکم وأقیموا الشهادة لله ذلکم یوعظ به من کان یؤمن بالله والیوم الآخر ومن یتق الله یجعل له مخرجا [ طلاق 2 ] * ویرزقه من حیث لا یحتسب ومن یتوکل على الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شئ قدرا [ طلاق 3 ]

 2. منزلت و منزلت دادن

 نظر به این که اندازه دیگ مقدار ارجمندی آن را هم نشان می‌داده و هرچه دیگی بزرگ‌تر بوده، قدر و قیمت بیش‌تری داشته است، به نحو استعاری به معنای منزلت و منزلت دادن به کسی هم به کار رفته است.

* قل أفغیر الله تأمرونی أعبد أیها الجاهلون [ زمر 64 ] * ولقد أوحی إلیک وإلى الذین من قبلک لئن أشرکت لیحبطن عملک ولتکونن من الخاسرین [ زمر 65 ] * بل الله فاعبد وکن من الشاکرین [ زمر 66 ] * وما قدروا الله حق قدره والارض جمیعا قبضته یوم القیامة والسماوات مطویات بیمینه سبحانه وتعالى عما یشرکون [ زمر 67 ]؛ مشرکان مکه برای خدا قدر و منزلتی قائل نشدند؛ حال آن که در روز قیامت زمین و آسمان‌ها در دست اوست و خدا از آنچه همتای او قرار می‌دهند، منزه و برتر است. قدر به معنای اندازه چیزی است و گاهی به معنای استعاری منزلت هم به کار می‌رود(المیزان، ذیل آیه)

* وما قدروا الله حق قدره إذ قالوا ما أنزل الله على بشر من شئ قل من أنزل الکتاب الذی جاء به موسى نورا وهدى للناس [ انعام 91 ] ؛ مشرکان برای خدا قدر و منزلتی قائل نشدند؛ زیرا گفتند: خدا هیچ چیزی بر بشری نازل نکرده است. بگو چه کسی آن کتابی را که موسی آورد، نازل کرده است؟ کتابی که نور و هدایت برای مردم است.

* یا أیها الناس ضرب مثل فاستمعوا له إن الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له وإن یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب [ حج 73 ] * ما قدروا الله حق قدره إن الله لقوی عزیز [ حج 74 ]؛ این مردم مثلی زده شد، به آن گوش فرا دهید. کسانی که غیر از خدا می‌خوانید و می‌پرستید، هرگز مگسی را نمی‌آفرینند، اگر چه همه برای آن گرد آیند و اگر مگس چیزی را از آنان برباید، نمی‌توانند از آن رهایی ببخشند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. قدر و منزلت خدا را نشناختند. خدا قوی و تواناست.

 3. قدرت و سلطه پیدا کردن

 به لحاظ این که دیگ غذا حاوی چیزی بوده است که وسیله قدرت و قوت افراد می‌شده است، معنای قدرت و سلطه و سلطه پیدا کردن هم یافته است. قدر به این معنا با حرف جاره «علی» همراه می‌شود. قدیر و قادر و مقتدر به همین معنا به کار رفته است.

* إنما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا أن یقتلوا أو یصلبوا أو تقطع أیدیهم وأرجلهم من خلاف أو ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا ولهم فی الآخرة عذاب عظیم [ مائدة 33 ] * إلا الذین تابوا من قبل أن تقدروا علیهم فاعلموا أن الله غفور رحیم [ مائدة 34 ]

*مثل الذین کفروا بربهم أعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا على شئ ذلک هو الضلال البعید [ ابراهیم 18 ]

* ضرب الله مثلا عبدا مملوکا لا یقدر على شئ ومن رزقناه منا رزقا حسنا فهو ینفق منه سرا وجهرا هل یستوون الحمد لله بل أکثرهم لا یعلمون [ نحل 75 ] * وضرب الله مثلا رجلین أحدهما أبکم لا یقدر على شئ وهو کل على مولاه أینما یوجهه لا یأت بخیر هل یستوی هو ومن یأمر بالعدل وهو على صراط مستقیم [ نحل 76 ]

* وذا النون إذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر علیه فنادى فی الظلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین [ أنبیاء 87 ]

* وعدکم الله مغانم کثیرة تأخذونها فعجل لکم هذه وکف أیدی الناس عنکم ولتکون آیة للمؤمنین ویهدیکم صراطا مستقیما [ فتح 20 ] * وأخرى لم تقدروا علیها قد أحاط الله بها وکان الله على کل شئ قدیرا [ فتح 21 ]

*لئلا یعلم أهل الکتاب ألا یقدرون على شئ من فضل الله وأن الفضل بید الله یؤتیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم [ حدید 29 ]

*یا أیها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذى کالذی ینفق ماله رئاء الناس ولا یؤمن بالله والیوم الآخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فأصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون على شئ مما کسبوا والله لا یهدی القوم الکافرین [ بقرة 264 ]

* لا جناح علیکم إن طلقتم النساء ما لم تمسوهن أو تفرضوا لهن فریضة ومتعوهن على الموسع قدره وعلى المقتر قدره متاعا بالمعروف حقا على المحسنین [ بقرة 236 ]

* أو کالذی مر على قریة وهى خاویة على عروشها قال أنى یحیی هذه الله بعد موتها فأماته الله مئة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما أو بعض یوم قال بل لبثت مئة عام فانظر إلى طعامک وشرابک لم یتسنه وانظر إلى حمارک ولنجعلک آیة للناس وانظر إلى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال أعلم أن الله على کل شئ قدیر [ بقرة 259 ]

* قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بیدک الخیر إنک على کل شئ قدیر [ آل عمران 26 ]

* ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أن الله على کل شئ قدیر [ بقرة 106 ] *

* وإن یمسسک الله بضر فلا کاشف له إلا هو وإن یمسسک بخیر فهو على کل شئ قدیر [ انعام 17 ] * وهو القاهر فوق عباده وهو الحکیم الخبیر [ انعام 18 ]

* ولله غیب السماوات والارض وما أمر الساعة إلا کلمح البصر أو هو أقرب إن الله على کل شئ قدیر [ نحل 77 ] *

* إن المتقین فی جنات ونهر [ قمر 54 ] * فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر [ قمر 55 ]

* ولقد جاء آل فرعون النذر [ قمر 41 ] * کذبوا بآیاتنا کلها فأخذناهم أخذ عزیز مقتدر [ قمر 42 ]

 4. تنگی و تنگ گرفتن

به جهت این که اندازه دیگ محدود و معین بوده است، تعیین دیگ برای کسانی به معنای محدود کردن آنان هم استعمال شده است. قدر الرزق در مقابل بسط الرزق مفید همین معناست.

قدر الرزق* الله یبسط الرزق لمن یشاء ویقدر وفرحوا بالحیاة الدنیا وما الحیاة الدنیا فی الآخرة إلا متاع [ رعد 26 ]

قدر الرزق* وأصبح الذین تمنوا مکانه بالامس یقولون ویکأن الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده ویقدر لولا أن من الله علینا لخسف بنا ویکأنه لا یفلح الکافرون [ القصص 82 ]

  قدر در سوره قدر

قدر * إنا أنزلناه فی لیلة القدر [ قدر 1 ] * وما أدراک ما لیلة القدر [ قدر 2 ] * لیلة القدر خیر من ألف شهر [ قدر 3 ] * تنزل الملائکة والروح فیها بإذن ربهم من کل أمر [ قدر 4 ] * سلام هی حتى مطلع الفجر [ قدر 5 ]

 1. معنای قدر در سوره قدر

قدر با توجه به موارد استمعالش در قرآن به نظر می‌رسد، در سوره قدر به معنای تقدیر و اندازه‌گیری است و اگر قدر را هم به معنای منزلت بگیریم، باز به سبب منزلت و ارجمندی تعیین مقدرات در این شب است. قدر به قرینه سیاق متضمن هر دو معنای تعیین مقدرات و منزلت‌داری است.

قرائنی که بر منزلت داشتن شب قدر در این سوره به چشم می‌خورد، عبارت اند از:

الف. انا انزلناه فی لیلة القدر. معمولاً زمان شروع یک کار ارجمند و عظیمی به اعتبار آن کار ارجمند می‌شود. بنابراین یکی از دلایلی که شب قدر به معنای منزلت داشتن آن است، این است که قرآن در این شب شروع به نزول کرده است.

ب. ما ادراک ما لیلة القدر. در این آیه غیرقابل درک بودن عظمت شب قدر بیان شده است.

ج. لیلة القدر خیر من الف شهر. در این آیه شب قدر بهتر از هزار شب دانسته شده و این نیز شاهد دیگری بر عظمت شب قدر است.

د. تنزل الملائکة والروح فیها. در این قسمت آیه باز گوشه دیگری از عظمت شب قدر بیان شده و آن فرود آمدن فرشتگان به همراه جبرئیل است.

هـ . من کل امر. این عبارت بیانگر این است که در شب قدر مقدرات همه امور نازل و معین می‌شود و این خود گوشه‌ای دیگر از عظمت شب قدر را بیان می‌کندو

و . سلام. نزول سلام و رحمت از آسمان به زمین در شب قدر بخشی دیگر از عظمت این شب به شمار می‌رود.

اما قرائنی که در این سوره مفید معنای تقدیر امور در شب قدر و دلالت قدر بر معنای تقدیر است، به این قرار است:

الف. من کل امر. بی تردید اگر شب قدر فقط شب آغاز نزول قرآن بود، معنا نداشت که در آن از هر امری نزول پیدا کند.

ب. سلام. نزول سلام و رحمت الهی نیز در این شب اعم از نزول قرآن است و همه مقدرات را دربر می‌گیرد.

ج. در سوره دخان نیز که ناظر به شب قدر است، عبارت‌های «لیلة مبارکة» و «فیها یفرق کل امر حکیم» بر شب تقدیر بودن لیلة القدر دلالت دارند.

 2. زمان شب قدر

در این سوره گفته شده است ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم و به قرینه ای که در سوره بقره سخن از نزول قرآن در ماه رمضان رفته است، باید گفت که شب قدر در ماه رمضان است و چون ماه رمضان در هر سال تکرار می شود، باید گفت که هر سالی شب قدر دارد. در روایات شیعه و سنی اتفاق نظر است که شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است و بیش‌تر روایات شب 23 ماه رمضان را یاد کرده‌اند.

پنهان نیست که شب قدر به عنوان یکی از شب‌های سال هیچ رحجان و امتیازی بر دیگر شب‌ها ندارد. اگر قدر و منزلتی برای این شب یاد شده است، به لحاظ عباداتی است که بندگان خدا در این زمان برگزار می‌کنند. به همین رو در پاره ای از روایات دیگر شب‌های مقدس نظیر نیمه شعبان نیز از شب‌های قدر برشمرده شده  و حتی ائمه پرهیز داشتند، از این که شب خاصی را به عنوان شب قدر معین کنند. این قرائن حاکی از این است که قدر و مقام شب قدر از رهگذر عبادات و ادعیه بندگان خدا حاصل می‌شود. اگر فرشتگانی هم نازل می‌شوند، با اتکاء به ارتباط بندگان با عالم غیبت است؛ چنان که نزول فرشتگان برای نصرت مسلمانان در جنگ بدر و حنین مسبوق به دعاها و راز و نیازهای پیامبر اسلام(ص) و دیگر مسلمانان مخلص بوده است.

 3. سابقه شب قدر

البته هیچ زمانی خصوصیت و امتیازی بر سایر زمان‌ها ندارد. اگر شب قدر دارای منزلت و مقام دانسته شده است، به لحاظ مناجات و دعوات مؤمنان و نزول فرشتگان به این مناسبت بوده است. منتها از دیرباز ماه رمضان ارجمند بوده است. آورده اند که پیامبر اسلام(ص) هر سال در ماه رمضان به غار حرا واقع در کوه جبل النور می‌رفته و در آنجا معتکف می‌شده و به عبادت می‌‌پرداخته است و نزول قرآن نیز در همین غار در همین ماه رمضان آغاز شده است. پیش از او نیز اجداد آن حضرت نظیر عبدالمطلب همین سیره را داشتند. این قرینه و نیز معرفه آمدن لفظ «القدر» حاکی از این است که شب قدر سابقه داشته است. خداوند نیز با همین عهد ذهنی خطاب به مشرکان مکه فرموده است که ما این قرآن را در شب قدر نازل کردیم تا عظمت آن را برای آنان یادآور شده باشد.